نیلیانیلیا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
هامونهامون، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

روزهای خوبی که خواهم داشت...

نیلیای برج 5 !

دختر نازم.... امشب یک دوست به دوستات اضافه شد.... پسر دوست مامان امروز به دنیا اومد... خیلی وقت نمیشه که تو هم پا به این دنیا گذاشتی و ما رو شاد کردی... الان 10.5 ماه میگذره... 10.5 ماهی که هر روزش با تو شروع میشه و با تو تموم میشه.... الان تو راه میری...نمیتونی بودی ولی کاملا راه میری... خبری از چهار دست و پا نیست... وقتی میگیم مثلا فلانی کو میگی " دفت" و کف دست راستتو کج میکنی!! هر چیزی میخوای به اون اشاره میکنی و میگی " دَ !" ... گوشی و هر چیزی رو زیر گوشت میگیری و به حالت تلفن باهاش رفتار میکنی... عاشق دوچرخه هستی... بابا بزرگت بهت یاد داده..روی دوچرخه بزرگ سوارت میکنه و دورت میده... غذای سفره میخوری... مثلا تخم مرغ رو دو...
29 مرداد 1392

نیلیای مرداد

سلام مامانی... فعلا این عکس باشه تا بعد پستشو بنویسم!!.... نه اینکه امروز صبح 7.5 برپا زدی .... ههههه......   ...
28 مرداد 1392

10 ماهه

نیلیا مامان...     دیروز 10 ماهگیت هم تموم شد.. با وزن 9800 ... خوب بود..فکر کردم به خاطر مریضی این ماهت وزنت کم شده... از توانایی های دخترم بگم... در حد 2-3 متر راه میره... وقتی عجله داره چهار دست و پا میره... گاهی که براش میرقصم دستاشو باز میکنه که بیاد بغلم دوتایی با هم برقصیم... اکثر اصوات رو تقلید میکنه... کلمه هایی که میگه تا الان : بَ بَ ، ما ما ، دَ دَ ، نَ نَ ، جوجو ، اقو (!)، تاتا تاتا رو زمانی که دستشو میگیریم و راهش میبریم میگه... دخترم غذا خوردنش خیلی خوب شده..اکثر اوقات غذا خوردن با چنگال رو ترجیح میده... دارم سعی میکنم میهوه هم با چنگال بهش بدم... گاها حرفتو گوش میده... فعلا چیزی یادم نیست.....
13 مرداد 1392

دندون

مامانیییییییییی.......... دیشب موقع افطار وقتی داشتی آب میخوردی صدای ملایک تک تک رو برای اولین بار شنیدم!... چقدر لذت بخش بود.. امروز هم دهنتو نگاه کردم دیدم سر یک دندون کوچولو از اون تو معلومه.... دندون جلو پایین سمت چپی.... واییییییییییی........   مامانی فقط زودتر خوب شو.... لذت شنیدن تک تک با سلامتیت برام خوبه.... بردیمت دکتر گفت حساسیته و نمیدونم این چه حساسیتیه که گاها سرفه های خشک میکنی.... البته من و مامان من و خالم هم دچار شدیم...جوری که الانا وقتی دارم شیر میدم خارش گلوم بیچارم میکنه...دیشب که موقع شیر خوردنت ساعت 1 شب سرفم گرفت تو از ترس پریدی و تنت میلرزید..کلی حرف زدم تا آروم شدی...   غیر اون مورد خوشحالی بع...
4 مرداد 1392
1